اتفاقات چند روز اخیر مصر احزاب و گروه‌های مختلف را به واکنش واداشته و به نحویی در تبیین مواضع آن‌ها نقش داشته، جبهه‌گیری‌ها و صف‌بندی‌ها را روشن و اسرار درون را فاش نموده است که می‌توان موضعگیری‌ها را در دو طیف جای داد یکی موافقان و مدافعان اسلام سیاسی و گروه دیگر که با برکناری محمد مرسی ندای شکست اسلام سیاسی را سر داده و فاتحه‌ی آن را خوانده شده تصور می‌کنند. حال سوای از اینکه کاربرد اسلام سیاسی که ورد زبان جامعه‌ی روشنفکری شده است لفظی وارداتی و تحمیلی است و اسلام با مجموعه‌ای از بینش‌ها واعتقادات تغییرناپذیر و ثابت و مجموعه‌ای از احکام و همچنین با دارا بودن اصول و قواعد کلی در زمینه‌های مختلف سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و.... (بنا بر ظروف و شرایط و میزان استعداد و توانایی جامعه و افراد)؛ داعیه‌دار سامان بخشی به جنبه‌های مختلف بشری و هدفمندی حیات دنیوی در راستای حیات اخروی می‌باشد و خود را بی‌نیاز از چنین تجویزهایی می‌داند. کاربرد اسلام سیاسی نوعی عوامفریبی در جهت اغوا نمودن افکار عمومی و راهبردی در جهت غبارآلود کردن و تیره و تار نمودن فضای جامعه‌ی اسلامی است. در همین راستا نکاتی را متذکر می‌شوم. 

۱)از‌‌‌ همان ابتدا مخالف حضور احزاب اسلامی به خصوص جماعت اخوان در رأس قدرت سیاسی مصر بوده و بنا به دلایل زیر آن را اقدامی شایسته ندانسته و هرچند از انتخاب محمد مرسی قلباً خوشحال بودم ولی از لحاظ منطقی دشواری‌های فراوانی برای ایشان و سایر احزاب اسلامی پیش بینی می‌نمودم. 

الف_ حکومت منتخب مصر وارث نابسامانی، فساد و مشکلات می‌شد که سال‌ها نظامیان از خویش به جای گذاشته بودند؛ بنابراین راضی نمودن آحاد جامعه به خصوص پس از توقعی که از برکناری حسنی مبارک در آن‌ها ایجاد شده بود، کار ساده‌ای نبود و پاسخگویی به آرمانگرایی‌هایی که معمولاَ پس از انتقال قدرت از مرحله‌ی دیکتاتوری به دموکراتیک آن هم برای جامعه‌ای که فاقد تجربه‌ی دموکراتیک بوده و سال‌ها حکام مستبد دینی و سکولار را تحمل نموده و با دیکتاتوری هم آغوش بودند کار را مشکل می‌نمود. 

ب_ دولت منتخب به جای اینکه ویرانی‌های ناشی از دولت استبدادی قبلی را تخریب و ارکان قدرت خویش را بر روی پایه‌ها و ستون‌های جدیدی بنا نماید آن را بر‌‌‌ همان پایه‌های فرسوده و نامطمئن دولت قبلی ساخت؛ زیرا در انقلاب ناقص مصریان (اگر به کار گیری لفظ انقلاب بر آن درست باشد) بیشتر اجزای دولت قبلی پابرجا ماند و دولت منتخب فرصت و توان کافی برای دگرگونی‌های بنیادین را نداشت. 

ج_ مصری‌ها جامعه‌ای یکدست با رهبری واحد که دارای خواست‌های معین و مشخصی باشند نبودند بلکه اتفاق نظر اکثریت گروه‌ها و جریانات حاضر در میدان تحریر نه به حسنی مبارک و برکناری حاکمیت نظامیان بود. در واقع جامعه‌ی مصری می‌دانستند که چه چیزی را نمی‌خواهند ولی یا خواستشان مشخص نبود ویا دارای خواست‌های متشدد و متضادی بودند. 

د_ تشکیل حاکمیت اسلامی بنا بر تصریح متون دینی اسلامی از پائین به بالا بوده و به هیچ وجه نمی‌توان حاکمیت اسلامی و یا قرائتی خاص از حاکمیت سیاسی دینی را از بالا بدون آمادگی آحاد جامعه برایشان تحمیل و یا اعمال نمود؛ زیرا خلاف سنت الهی و دعوت تمامی انبیای الهی می‌باشد. 

۲) دولت منتخب نتوانست بر مشکلات اقتصادی مردم فایق آمده و معیشت آن‌ها را بهبود ببخشد. حال هرچند عده‌ای از تحلیلگران به خصوص ایشان که معتقد به تئوری توطئه هستند براین باورند که در طول یک سال از حکومت مرسی میلیون‌ها دلار در راستای شکل گیری جنبش تمرد صرف شده و بسیاری از احزاب سکولار و لائیک مصری به خصوص ناصریست‌ها به رهبری حمدین صباحین، احمد شفیق رقیب شکست‌خورده‌ی مرسی در انتخابات (از کشور امارات)، باقیمانده‌های حسنی مبارک از خارج و داخل و همچنین ارتش (که انتخاب مرسی منافع اقتصادیشان را به خطر انداخته بود) در برابر دولت منتخب کارشکنی کرده و زمینه‌ساز ناامنی جامعه در در بسیاری از جنبه‌های زندگی مردم از جمله نان، بنزین، امنیت، برق و... ایجاد کردند و با زمینه‌سازی در راستای ایجاد چند دستگی علمانی و اسلامی؛ مسلمان و مسیحی، شیعی و سنی (کشته شدن حسن شحاته و اعضای خانواده‌اش در یک روستای مصری) در جامعه‌ی مصری اختلاف خاموش و یا نیمه فعال جامعه‌ی مصری را سبب شدند ولی کدام دولت مقتدر و مستقل و در جامعه‌ای کاملاَ یکدست می‌تواند در عرض یک سال آن هم در کشوری با آنهمه فساد در اقتصادش که میلیون‌ها نفر از افراد جامعه‌اش زیر خط فقر زندگی می‌کنند (بیش از نیمی با درآمد روزانه‌ی کمتر از دو دلار) و با اقتصادی وابسته به توریست و کمک‌های خارجی (ارتش مصر سالانه بیش از یک میلیون دلار از ایالات متحده کمک دریافت می‌کند) با اینهمه هجمه‌ی تبلیغی و آشوب‌های خیابانی اقتصادش را سر و سامان دهد. (آتش گرفتن ۲۸ مقر اخوان در یک روز و کشته شدن اعضای اخوان در جلوی چشم پلیس و سکوت آن‌ها) 

 متأسفانه جمعی از مخالفان مرسی که حتی قدرت اداره‌ی پول‌های بادآورده را نداشته و با سوء استفاده از قدرت پارلمان در صدد تمدید مدت ریاست رهبر خویش هستند پس از سال‌ها حکومت و قبضه نمودن یکجانبه‌ی قدرت وقتی از نابسامانی‌های موجود در جامعه‌ی کردی (کردستان عراق) مورد پرسش قرار می‌گیرند نارس بودن و تازه بودن حکومت خویش را بهانه کرده ولی این روز‌ها در رسانه‌های خویش (کانال زاگرس) حقد علمانی خویش را پنهان نکرده و بر حکومت یکساله‌ی اسلامگرایان می‌تازند. 

ب) محمد مرسی درصدد اخوانی کردن دولت خویش و خواهان بازگشت دیکتاتوری آن هم از نوع دینی بود و در همین راستا سایر احزاب و جریان‌های سیاسی را نادیده گرفته و از قدرت و کابینه‌ی خویش حذف نمود در این راستا هرچند جهت تصحیح حاکمیت بشری و جلوگیری از استبداد، همواره نقد و نظارت مردمی لازم و ضروریست ولی بایستی بین نقد سازنده و همراه با راهکار با تخریب همراه ویرانی تفاوت قایل شد. در طول یک سال گذشته هرچند از نزدیک شاهد جامعه‌ی مصری نبوده ولی همواره از طریق شبکه‌های مختلف رسانه‌ای که بیشترشان مخالف اسلامگرایان بودند نمی‌توان آزادی رسانه‌ای و حجم انتقادات از دولت منتخب مصر را نادیده گرفت. (تمرکز بیش از بیست شبکه ماهواره‌ای بر عملکرد مرسی به نقل از مجدی احمد حسین دبیر کل حزب عمال (کار)) ضمناً این حق طبیعی دولت منتخب مردمی است که اعضای کابینه‌ی دولت را در جهت هماهنگی و کارآمدی بیشتر و جهت جلوگیری از سنگ اندازی‌های احتمالی انتخاب نمماید. متأسفانه سران مخالفان به خصوص حمدین صباحین و محمد البرادعی و عمرموسی بار‌ها دست دوستی مرسی را رد کرده که همین شائبه‌ی دست داشتن آن‌ها در شبه‌کودتای نظامی را طبق نقشه‌ی قبلی تقویت می‌کند. حتی محمد مرسی شب قبل از برکناری و شب برکناری ضمن اذعان و اعتراف به اشتباهات خویش در طول یک سال گذشته (که به ندرت در میان رجال سیاسی دیده می‌شود) دوباره دست دوستی را به سوی همه‌ی احزاب و گروه‌های مخالف در جهت تشکیل دولت ائتلافی و وحدت ملی دراز نمودند که رد شد. (دکتر مثنی امین در کانال سپیده در این مورد بیان می‌دارد که اخوان به هیچ وجه به تنهایی حکومت نکرد بلکه پنج یا شش حزب دیگر از جمله حزب علمانی _ لیبرالی ایمن نور و سلفی‌ها در کابینه محمد مرسی مشارکت داشتند به گونه‌ای که در کابینه‌ی اول تنها چهار وزیر اخوان حضور داشت. ایشان بر این باورند مداخلات قضا و ارتش و کارشکنی در برابر رئیس جمهور منتخب به گونه‌ای بود که مرسی حکومت داشت ولی حکم نداشت. تنها دخالت آن در قوه‌ی قضا کنار گذاشتن عبدالمجید محمود نایب عام بودند که بزرگنرین مانع در برابر محاکمه و قصاص کسانی بود که در قتل شورشیان نقش داشتند. ایشان همچنین بیان داشتند سیصد هزار چاقوکش دوران مبارک، صرف سه میلیارد دلار پول از طرف امارات به مانعی در برابر دولت مرسی تبدیل شده بود.) 

ج) محمد مرسی درصدد اسلامیزه کردن مصر بود و می‌خواست حقوق سایر گرو‌ها و احزاب را پایمال نماید. اینکه محمد مرسی و یا هر جریان سیاسی درصدد باشند افکار و اندیشه‌های خود را در جامعه جهت یارگیری سیاسی (در تفکر مدرن) نهادینه کنند امری کاملاً طبیعی است که هیچ گروه و حزبی از آن مستثنی نمی‌باشد. ولی اینکه درصدد نفی سایر گرو‌ها بوده و در جهت حذف آن‌ها گام برداشته‌اند تهمتی و افترایی است که متأسفانه از طرف سکولارهای جامعه بیان می‌شود. آن‌ها همیشه حقد و کینه خود را نسبت به اسلام بدون شناخت از مبانی و براساس عملکرد ظاهری گروهی از مسلمانان جهت عوامفریبی ارائه می‌دهند. نگاهی به سکولار‌ها در اکثریت کشورهای اسلامی مانند ترکیه، مصر، عراق، سوریه، ایران و... نشان می‌دهد که آن‌ها بر عکس اسلام گرایان میانه‌رو قدرت تحمل غیر خود را نداشته و همیشه وقتی که با اقبال مردمی مواجه نشده‌اند از طریق استبداد یا کودتا سایر جریانات و گروه‌ها را حذف نموده‌اند. 

۳) نگاهی به مخالفان شبه کودتا در مصر در سطح بین المللی؛ جامعه‌ی مصر و سایر جوامع اسلامی چشم‌انداز روشنی را جهت قضاوت در اختیار خوانندگان قرار می‌دهد: 

الف) کشورهای غربی: 

این کشور‌ها هرچند صراحتاً از شبه کودتا حمایت ننمودند و حتی آلمان آن را شکستی برای دموکراسی قلمداد نمود ولی با موضعگیری دو پهلو (جهت نجات از تناقضی که در آن افتاده‌اند) از یکسو درصدد برآمدند تا افکار عمومی کشورهای خویش و جهان را با توجه به اصول و مبانی دموکراتیک خویش راضی و از سوی دیگر خوشحال از اینکه شاید بتوانند با شکست اسلامگرایان؛ دوباره مصر را متحد استراتریک خویش در مرز اسرائیل نگه دارند. لازم است اشاره شود که اگر اکثریت رؤسای جمهور کشورهای دموکراتیک؛ خود را چه از لحاظ میزان آرا و چه کفایت با محمد مرسی مقایسه کنند باید قبل از محمد مرسی فاتحه خویش را خوانده و در سوگ وداع خویش مرثیه‌سرائی می‌نمودند. هرچند ممکن است محمد مرسی در طول یک سال از حکومتش اشتباهاتی کرده باشد ولی به هیچ وجه عمل یا رفتاری که او را مستحق برکناری کرده باشد (طبق اصول و مبانی دموکراسی حتی در روی کاغذ و در حد تئوری) مرتکب نشده بود. رفتار ارتش هم در این ماجرا بسیار جالب توجه بود ارتش که به برای کناری حسنی مبارک با آنهمه سابقه‌ی دیکتاتوری و فساد ۱۸ روز فرصت داد تنها ۴۸ ساعت به محمد مرسی فرصت داد و بلافاصله تمامی شبکه‌های اسلامگرایان را قطع، روزنامه‌های آنان را بست و بسیاری از رهبران و سران اخوان را به دلیل تحریک مردم بازداشت نمود در حالی که رهبران گروه تمرد و سایر مخالفان در خفا با ارتش مشغول تقسیم قدرت بودند و با وجود راه‌اندازی اینهمه کارشکنی علیه دولت منتخب مورد مهر و محبت ارتشیان قرار می‌گرفتند. 

ب) کشورهای پادشاهی و استبدادی منطقه: 

پادشاه عربستان و وزیر خارجه‌ی امارات جزء اولین افرادی بودند که به رئیس جمهور منتخب ارتش؛ عدلی منصور تبریک گفتند. اگر این افراد و بیشتر کشورهای منطقه غیر از این موضعی می‌گرفتند جای تعجب بود؛ زیرا حکام این کشور‌ها سال‌ها با چپاول و دست گذاشتن بر منابع طبیعی کشورهای اسلامی قیم مأبانه خود را نائب خداوند در زمین دانسته و مستبدانه بر جان و مال مردم تعرض می‌نمایند. این حکام جور جهت وجهه‌ی دینی دادن به حاکمیت استبدادی خویش، همواره ثناگویانی از علمای دین داشته و در سایه‌ی دین؛ دنیا و آخرت بسیاری از مردم را تباه نموده‌اند. آن‌ها از‌‌‌ همان ابتدا با همراهی ارتش درصدد برآمدند تا با تشکیل حزب سلفی نور و حمایت مالی از آن و نفوذ در میان افراد مستمند جامعه با تزریق پول در راه میانه‌روی اخوان سنگ‌اندازی نمایند. متأسفانه این حزب هم با وجود مشارکت فعال در تدوین قانون اساسی، در آن شب ننگین با سران ارتش جهت عزل رئیس جمهور منتخب و تعلیق قانون اساسی همنوا شده و به همراه رئیس الازهر شیخ احمد طیب لکه‌ی ننگینی را بر صفحه‌ی تاریخ نشاندند. زیاد دور نیست و هنوز از یاد‌ها نرفته که دو سال قبل هنگام شکل‌گیری اعتراضات علیه حسنی مبارک؛ شیخ الازهر و جمعی از علمای سعودی بغی و شورش علیه حسنی مبارک را مقابله با اولوالامر و اطاعت از آن را واجب دانسته ولی به فاصله دو سال با تغییر یک صد و هشتاد درجه‌ای در بینش خود با کودتاچیان جهت خلع رئیس و قانون منتخب مردمی همنوا شدند. (رئیس جمهوری که حافظ قرآن بوده و خود را پایبند به شریعت و مبادی آن می‌داند.) از تمامی اتفاقات مصر به اندازه‌ی حضور شیخ الازهر و رهبر سلفی‌های نور (یونس مخیون) در آن شب (در رکاب نظامیان) ناراحت و متأثر نشدم. در تعجبم که چه معیار و میزانی انسان را اینگونه به ورطه‌ی سقوط و حقارت می‌کشاند. چنین افرادی اگر به تجمعات میدان رابعه‌ی عدویه می‌نگریستند و شعار‌ها و بیاناتی را که از آنجا به سراسر جهان مخابره می‌شود گوش می‌دادند در می‌یافتند که چه غدر و خیانتی در حق اسلام و مسلمین روا داشته‌اند. (تبدیل میدان رابعه‌ی عدویه به منبری برای دعوت اسلامی یکی از برکات عزل محمد مرسی می‌باشد.) بشار اسد هم که بنای دیکتاتوری خویش را بر ویرانه‌های سوریه؛ کشتار بیش از یکصد هزار سوری و آوارگی میلیون‌ها نفر از آن‌ها پابرجا نگه داشته است شبه کودتا در مصر را شکست اسلام سیاسی می‌داند. 

ج) احزاب و جریان‌های اسلامی مخالف اخوان

متأسفانه جمعی از احزاب و گروه‌های اسلامی که خود را رقیب دینی اخوان تصور می‌کنند و موفقیت آن‌ها را به خصوص در صحنه‌ی سیاست برنمی تابند با مخالفان جهانی و بی‌شمار این گروه اسلامی در این روز‌ها همنوا شده و به تخریب این جمع اسلامی می‌پردازند. ایشان به دلیل تنگ نظری جزء خود و گروه خویش را ندیده و برادری قرآنی و ایمانی را فراموش نموده؛ نگاه پلورالیستی درون دینی خویش را از دست داده و مصیبت عظیمی را بر جامعه‌ی اسلامی تحمیل نموده‌اند. با این گروه‌ها سخن فراوان است بایستی با هم نشست و در نتیجه‌ی تبادل فکر و اندیشه، سوء تفاهم‌ها را حل نمود. بایستی در نظر داشته باشند آنچه امروز در مصر روی می‌هد تنها یک دعوای سیاسی جهت به دست گرفتن قدرت نیست بلکه صف بندی بین کسانی که شعار اسلامی را وجه همت خویش قرار داده‌اند با علمانیتی حاقد و افرادی است که فهمی نادرست از شریعت دینی دارند. در عصر حاضر در کشورهای اسلامی و غیراسلامی با علمانیتی روبرو هسیتم که بغض و کینه‌ی او نسبت به اسلام و مسلمین از درونش می‌جوشد و هیچگونه جایگاهی در سطح جهانی و بین‌المللی و حتی جامعه برای مسلمین قایل نیست. چنین علمانیتی پا را از مبانی فکری خویش فرا‌تر نهاده و با قدم نهادن در اصول و مبانی فکری اسلام برای مسلمین نسخه می‌پیچد؛ با زدن انواع برچسب‌ها و تهمت‌ها در صدد حذف فکری مخالفان فکری خویش است. نگاهی به بیشتر کانال‌های ماهواره‌ای که دست‌اندرکاران و تئوری‌پردازان آن‌ها چنین علمانیتی است مؤید چنین دیدگاهی می‌باشد. (چند روز پیش در شبکه‌ی زاگرس یکی از اعضای حزب پارتی ضمن ابراز خوشحالی از برکناری مرسی آن را شکست اسلام سیاسی دانسته و با تمسخر بیان می‌نمود؛ حزب اخوان که نتوانست بیش از یک سال بر حاکمیت مصر دوام بیاورد؛ احزاب اسلامی درون کردستان عراق یک هفته هم نمی‌توانند بر قدرت سیاسی تکیه زنند و در ‌‌‌نهایت جهالت و نادانی با حقد علمانی خویش و با استناد به آیاتی از قرآن کریم دین را روانه‌ی پستوی خانه‌ها و عبادتگاه‌ها و با بیاناتش، خویش و حزبش را منجی ملت کرد قلمداد می‌نمود.) آری با چنین علمانیتی مواجه هستیم که در چنین مواقعی بدون توجه و در نظر گرفتن فکر و اندیشه مخالفان فکری؛ بر اعتقادات و اندیشه‌ی آنان تاخته و ایشان را به کهنه‌پرستی و خرافات متهم می‌کند. چنین علمانیتی که با تأسی از همنوعان عربی و غربی خویش پس از آغشته شدن به ناسیونالیست افراطی روندهای دموکراتیک و صندوق آرا را برای خود و پیروزی حزب خویش می‌خواهد و اگر مورد اقبال مردمی واقع نشد و در چندین انتخابات پشت سر هم شکست خورد (علمانی‌های مصر در پنج انتخابات پشت سرهم شکست خوردند) به روش‌های غیر دموکراتیک روی آورده به هر ترفندی متوسل می‌شود تا مخالفان فکری خویش را تخریب و حذف نماید. پیروزی حماس با آرای مردمی و دولت برآمده از آن را قبول نکرده، بر انتخابات الجزایر و ترکیه (سال ۱۹۸۲ دولت اربکان) و مصر با کودتای نظامیان مهر ابطال می‌نهد؛ جمعی را که در میدان تقسیم استانبول و تحریر قاهره جمع شده‌اند را محق جلوه داده و بقیه‌ی افراد جامعه را نادیده می‌گیرد؛ جوانان مسلمان و اخوانی را که در خیابان‌ها و میادین مصر جمع شده‌اند تروریست معرفی و متهم به آشوب‌های خیابانی و خشونت می‌نماید. (متأسفانه این روز‌ها علمانیت در کردستان عراق از افرادی حمایت می‌کند و برای کودتایی کف و سوت می‌زند که عمال آن مانند شیخ الازهر وقت، حمدین صباحین؛ عدلی منصور و... از حامیان سرسخت صدام حسین در کشتار ملت کرد بوده‌اند.) 

د) احزاب سکولار؛ لائیک و ملی

 این احزاب و گروه‌ها با در دست داشتن شبکه‌های مختلف رسانه‌ای نتوانستند خوشحالی خویش را از شکست دولت منتخب مصری پنهان دارند. رسانه‌های فارسی زبانی چون بی‌بی سی فارسی و صدای آمریکا چند روز قبل از برکناری رئیس منتخب؛ با تحت پوشش قرار دادن تجمع مخالفان مرسی (گروه تمرد) و بزرگنمایی آن، با تحلیل‌های کاملاً یکجانبه و مغرضانه، ذهن مخاطبان خویش را به سوی اهداف و مقاصد خویش سوق داده و از روی جهل نسبت به اصول و مبانی اسلامی و حرکت اخوان عامدانه در صدد القا نمودن فکری خاص به مخاطبان بودند. کار‌شناسان این رسانه‌ها به جای تحلیلی همه‌جانبه و عادلانه بیشتر به بیان حقد و کینه‌ی خویش نسبت به اسلام پرداخته و تسویه حساب‌های شخصی را وجه همت خویش قرار دادند. این رسانه‌ها تجمع میدان تحریر را میلیونی و تجمع حامیان مرسی را چند هزار نفری بر می‌شمردند. حتی در روزی که حامیان مرسی در میدان رابعه‌ی عدویه، جلوی کاخ ریاست جمهوری؛ میدان النهضه و صحن دانشگاه قاهره جهت مخالفت با کودتای نظامیان جمع شده بودند جمعیت چند صد نفری میدان تحریر از موافقان دستور ارتش را پخش نمودند. در کنار آن‌ها بلافاصله پس از خلع محمد مرسی سلطنت‌طلب‌ها و گروهک مجاهدین نتوانستند خوشحالی خویش را از این عمل پنهان دارند و در رسانه‌های خویش آن را شکست اسلام سیاسی دانستند. 

۴) کسانی که از شکست اسلام سیاسی پس از عزل مرسی صحبت می‌کنند هنوز ماهیت اسلام؛ احزاب اسلامی و حرکت اخوان المسلمین را نشناخته‌اند آنان با دورنمای محدودی که در حیات دنیوی برای خویش ترسیم کرده‌اند و حصار محدودی که پیرامون خویش کشیده‌اند پیروزی حزب و گروه خویش را وسیله‌ای برای دستیابی به قدرت و ثروت و وسیله‌ای برای تسویه حساب‌های شخصی تصور می‌کنند در حالی که حاکمیت در اسلام تکلیف و بار سنگین و مسؤولیتی است جهت بلند نمودن شعار لااله الاالله و مقابله با حکام مستبد، خدمت به خلق و بسط عدالت اجتماعی. امانت و مسؤولیتی که تمام هستی از بر دوش کشیدن آن عاجز ماند و پیامبران در طول تاریخ بشری جهت بازگشت و ادای آن، همه نوع شکنجه و آزار را تحمل نموده‌اند. بزرگانی چون خلفای راشده از اینکه در رأس حاکمیت سیاسی قرار گیرند و آن را با حرص و ولع بپذیرند اکراه داشتند و آن را بار سنگینی بر دوش خویش تصور می‌کردند که اگر با هر وسیله‌ای از دوششان برداشته می‌شد احساس سبکی کرده و توان خویش را در راه و جهتی دیگر صرف می‌نمودند. مسلمانانی که حدود چهارده قرن برای بازگشت حاکمیت الله تلاش نموده‌اند و حرکتی که نزدیک یک قرن اعضای آن کنج زندان‌ها را تبدیل به مکان عبادت نموده؛ شکنجه و آزار دیده‌اند و در راه اهداف خویش جان باخته‌اند و هنوز پا برجا و زنده و فعال در همه‌ی جوامع بشری ایفای نقش می‌کنند چگونه با یک شبه کودتا خود را باخته و صحنه را خالی می‌کند. چه کسی تصور می‌کرد آن هنگام که حسن البنا در کوچه پس کوچه‌های مصر با اندک یاران خویش ندای توحیدی سر می‌دادند و آن هنگام که سید قطب در زیر تازیانه‌های نوکران و دژخیمان جمال عبدالناصر، معالم فی الطریق را می‌نوشت امروز ثمره‌ی آن مجاهدت‌ها؛ نقشه‌ی راهی برای حل و مقابله با حکام کشورهای استبدادی داشته باشد و حرکتی قدرتمند بسازد که در معادلات جهانی روی آن حساب باز کرده و برای حذف آن میلیون‌ها دلار از طرف کشورهای غربی و عربی فاسد منطقه صرف شود و این حرکت همچنان سر پا ایستاده و با فراخوانی؛ میلیون‌ها نفر را در سراسر مصر و میادین آن به خیابان‌ها بکشاند. 

در پایان یادآور می‌شوم که بزرگ‌ترین مشکل جامعه‌ی مصری بی‌سوادی آن بوده به گونه‌ای که بیش از پنجاه درصد آن‌ها بی‌سواد هستند. در چنین جامعه‌ای حدود نیمی از واجدین شرایط رأی (پس از برکناری مبارک) که در اکثر انتخابات مشارکت نکرده‌اند بسیار تأثیرگذار بوده و می‌توانند همیشه معادلات را برهم زده و کفه را به سود یکی از احزاب و گروه‌ها سنگین‌تر نمایند. این آرای خاموش اگر چنانچه به هریک از دو گروه اقلیت مشارکت بپیوندند می‌توانند تاحدودی با تشکیل اکثریت غالب آرامش نسبی را به مصر برگرداند. یا اینکه همه‌ی احزاب و گروه‌ها بر سر حداقل‌ها به توافق رسیده و با تشکیل دولت ائتلافی جامعه را از بحران نجات دهند وگرنه از این آشوب‌های خیابانی جزء گروه‌های تندرو؛ افراطی و مستبد که به جای صندوق رأی راه چاره را در زور؛ سرنیزه و نظامی‌گری می‌بیند؛ هیچ گروه و جریانی سود نخواهد برد. ادامه‌ی این روند یا باعث حذف یکی از جریانات از صحنه‌ی سیاسی مصر با استبداد گروه دیگر و یا باعث حذف هر دو گروه به نفع ارتش مصر خواهد شد، ‌‌‌ همان اتفاقی که برای علم و دین در دوران قرون وسطی، دوران مدرن و پسامدرن افتاد.